ملاقات بافالگیر
اصولا این که قرار است در آینده چه اتفاقاتی برای انسان بیفتد و چه شود و چه نشود، همیشه یکی از بزرگترین دغدغههای بشر بوده و برای یافتن جواب این سوال، دست به کارهای عجیب و غریب و ورود کردن به علوم غریبه زدهاند.
پلان اول:معرفی توسط معرف
هر چه اصرار میکنم فایده ندارد. برای گرفتن وقت، خودم نمیتوانم مستقیم با فالگیر همصحبت شوم و باید این پروسه از طریق معرف شروع شود.
اگر پایتان به این مسئله یعنی فال و فالگیری باز شده باشد، حتما میدانید که اولین، بزرگترین و مهمترین مرحله، مرحله معرفی توسط معرف است. کم هستند فالگیرهایی که پیش از این که بهشان مراجعه کنی چیزی دربارهات ندانند.
معرف، یکی از حیاتیترین نقشها را برای فالگیر بازی میکند و اگر نباشد، یک جای کار فالگیر لنگ میزند. وقتی از کسی که فالگیر را معرفی کرده میخواهی که برایت وقت بگیرد، یک سری اطلاعات اولیه از تو به فالگیر میدهد و همین اتفاق، باعث میشود که فالگیرِ قصه ما، از صفر کارش را شروع نکند.
معرف خیلی نامحسوس، اطلاعاتی از تو و زندگی فعلیات میگیرد بدون آن که بدانی قرار است تمامی آنها را به فالگیر مزبور گزارش دهد!
معرف، دو سه سوال دوستانه کلی میپرسد و در همان دو سه سوال، اطلاعات جامعی از گذشته و حالت به دست میآورد. برای این که بفهمی این سوالات دوستانه که بیشتر شبیه صحبتهای معمول برای ایجاد صمیمیت است تا چه حد به فالگیری ربط دارد کافیست اطلاعات نادرست به معرف بدهی. کاری که انجامش میدهم!
پلان دوم: محل قرار
مشتریهای فالگیرها از همه قشری هستند اما چیزی که واضح است این است که اقبال و اعتماد خانمها به این قضیه همیشه بیشتر بوده و هست و خواهد بود.
از آنجا که مشتریها اکثرا زن هستند و اغلب از بانوانِ با فراغتِ بیشتر، فالگیرها محلهایی را انتخاب میکنند که می دانند خانمها در آنجاها زیاد رفت و آمد میکنند؛ مثل مزونها و آرایشگاهها.
گاهی یک آرایشگاه میشود محل ثابت یک فالگیر و مشتریها میدانند که فلان روز و فلان ساعت این فالگیر محترم در آنجا حضور دارد و وقت میگیرند و میروند پیشش.
بعضی وقتها هم یک فالگیر که جای خاص و پاتوق مشخصی ندارد، شرط میگذارد که مثلا اگر ده نفر بشوید که فال میخواهید، میآیم خانهتان. ده نفر دور هم جمع میشوند و سر یک ساعت خاص قرار میگذارند و فالگیر سیار برای پیشگویی آینده و پسگوییِ گذشته، زحمت میکشد و میآید خانه.
مشتریهایی که برای بار اول مراجعه میکنند که همان معرف را لازم دارند اما مشتریهای بار چندم، برای فالگیر اکازیون محسوب میشوند. چرا که دیگر قرار نیست انرژی برای دانستن گذشته و حال یک فرد بگذارند و با خیال راحت آینده را سر هم میکنند!
پلان سوم: شروع فال
محل فالگیری این بار یک آرایشگاهِ آنچنانی است. از آن آرایشگاهها که اگر کسی معرفیات نکرده باشد سخت میتوانی واردش بشوی و اعتماد کارکنانش را جلب کنی.
لازم نیست بیاید و خودش را معرفی کند تا از بین ده خانمی که آنجا هستند بفهمی او فالگیر است. ظاهری که برای خودش درست کرده، کاملا زمینه فعالیتش را مشخص میکند. شاید همین ظاهر، در تحت تاثیر قرار دادن فالگیرنده موثر باشد که واقعا هم هست!
«شخصی که میخواهد فال بگیرد باید با فالگیر تنها باشد». این نکتهای است که فالگیر محترم پیش از هر حرف و حدیثی گوشزد میکند و یک نفر را میفرستد توی اتاق برای فالگیری. توجیهش هم این است که انرژی افراد با هم قاطی میشود و امکان تشخیص درست را از فالگیر میگیرد! لابد این که اتاقی تودرتو را انتخاب کرده برای فالگیری که برای بیرون رفتن از آن باید سه در بسته را باز کرد هم به دلیل همان عبور و مرور و تاثیرات انرژی هاست!
پلان چهارم: گذشتهای که بود، آیندهای که هست
فالگیری که انتخاب کردهام همه فن حریف است! چند گزینه پیش رویم میگذارد تا یکی از آنها را انتخاب کنم. قهوه، ورق، حافظ، تاروت...
آخرین کلمهای که میگوید را انتخاب میکنم و قرار میشود تاروت آیندهام را برایم روشن کند!
میرود و کارتهای تاروتش را میآورد. کارتهای تاروت در قدیم وسیله بازی تلقی میشدند و از سال 1800 میلادی به این طرف، رواج پیدا کردهاند. پنجاه شصت تا کارت است که از بس استفاده شدهاند رنگ و رو و گوشهشان رفته و چیز زیادی ازشان نمانده. هر کدام یک شکل رویشان کشیده شده و زیرش کلمه عجیب و غریبی نوشته و لابد هر کدامشان معنی خاصی دارند. کل کارتها را میدهد دستم و میخواهد که نیت کنم و بر بزنم. کارتها را پشت و رو می کنم و زیر و رویشان می کنم و میدهم دستش.
کارتها را از رو میگیرد و چهارتا میگذارد روی میز. چینش ورقهای تاروت است که پاسخ یک پرسش خاص را مشخص میکند و شکلهایی که میآید، روند پاسخگویی را تسهیل میکنند.
پیشبینیاش سخت نبود. اطلاعات اولیه که مثلا با شروع کارتگذاری رو میشوند، تغییر شکل یافته همان اطلاعاتی است که به معرف داده شدهاند.
وقتی اطلاعات اولیه را با گذاشتن چند سری کارت میدهد و تایید تو را میگیرد و حس میکند به او اعتماد پیدا کردهای و فهمیدهای که توانایی دارد گذشته و حالت را از توی این کارتهای عجیب و غریب غیبگویی کند، میرود سراغ آینده.
از من بپرسی میگویم روانشناسهای خوبی هستند. یا اگر روانشناس نیستند آن قدر تجربه دارند که بدانند چه چیزی را کی بگویند و در برابر واکنشهای تو چطور عمل کنند که سرخورده نشوی و راه پیشگوییشان را نبندی. چرا که یکی از مهمترین عوامل موفقیتشان این است که از لابهلای حرفهای تو و از ری اکشنهایت، چیزهایی که میخواهند بگویند را در بیاورند و این وسط اگر شانس هم یارشان باشد که چه بهتر!
سعی میکند از چیزهای کلی بگوید و همین کلیگویی باعث میشود کسی که برایش فال میگیری و اعتقاد هم دارد، در ذهنش بگردد و تعمیمش بدهد به کسی یا چیزی. آیندهای که حدس میزند چیز خارقالعادهای نیست:
از کسی که «الف و ر» در اسمش دارد باید بترسم و از او دوری کنم چون حسود است و به من ضرر میرساند. مادرم به همین زودی ها راهی دکتر میشود که نباید نگران باشم چون مسئله جدیای نیست. با برادرم یک دعوای کوچک خواهم کرد که او بعدش میآید و عذرخواهی میکند. خبر خوشی تا آخر سال میشنوم که نباید گولش را بخورم چون دروغ است! یک پیشرفت شغلی خوب در آینده برایم اتفاق میافتد. یکی از همکارهایم زیرآبم را میزند که موفق نمیشود و سر خودش به سنگ میخورد. پولی از جایی که انتظارش را ندارم میرسد و آن قدر هست که بتوانم یک تحول بزرگ در زندگیام ایجاد کنم! بختم را هم بستهاند و به همین خاطر است که خواستگار ندارم و اگر بخواهم بختم باز بشود کسی را دارد که این کار را انجام بدهد فقط کمی هزینهاش بالاست!
همه اینها به اضافه چیزهای دیگر را کارتهای عجیب و غریب و البته حرفهایی که از لابه لای حرفهای خودم و اطلاعاتی که به او دادهام در میآورد و هر بار که تاییدم را میبیند کیفش کوک میشود و کارت بیشتری میگذارد و جملههای امیدوار کننده بیشتری را تحویل میدهد.
اینهاواگویه های کسی است که خودشخصااقدام کرده تابافالگیرملاقاتی داشته باشد
چندتانکته به ذهنم رسیدکه بگم البته حمل براین نشه که شمامیخوای بری پیش این بساط فال واینا....دارم نظرم رامیدم
اینکه یادمه یه جایی خوندم که اهل بیت گفتن البته نقل به مضمون میگم که رسیدن به حاجات اگرازطریقی به جزماطی بشه گمراهی است من معتقدم ماهاتوی توسلات وازاون بالاترتوی شناخت خداخیلی میلنگیم
معتقدم کسی که به قول اقای بهجت به دانسته هاش هرچه قدکم باشه ...خواهش میکنم توجه کنیم هرچه کم باشه عمل کنه خدااون چیزی راکه نمیدونه خودش یادش میده...وتقواالله ویعلمکم الله....نمونه بارزش طرف ازگینه بیسائواون وردنیااومده باخوندن یه کتاب شهیدمطهری اومده تاشیعه شده اونم چه شیعه ای که منی که پدرومادرواجدادم شیعه بودیم بهش حسودیم میشه وغبطه به حالش میخورم تازه ولایت فقیه رابهترازمابلده ومطیعه....لطفاتامل بفرمایید
دوم اینکه علم جفرهست....علم مقدسی است بعضی ازعلماعصرحاضرهم علمش رادارن امااستفاده نمیکنن......ازیه بنده خدایی هم شنیدم که جالب بودروی زمین شاید مادوسه تاساحرداشته باشیم بقیه لاف میان ......البته صریحابگم ساحرمستقیم توجهنمه....یه جای دیگه که یادم نیس ازکی شنیدم یاخوندم 0البته حدسم اینه که شایدازآقای عالی شنیدم شاید...نمیدونم.........که یه بنده خدایی میخواس امام زمان راببینه ...به توسط علم جفرفهمیدکه حضرت دررفلان ساعت ازفلان درمثلاآزادی حرم امام رضاواردمیش....رفت همون جا...سه نفررادیدتااومدبه اولی برسه شروع کردبه نماز به دومی همین طورالبته ظاهرااین کشف وشهوده.....به سومی که رسید همین طور...توعالم معنابهش گفتن ازاین علم مقدس برای دیدن مااستفاده نکن
بلعم باعورایادتونه توی سوره اعراف میگه اتیناه ایاتنا.....ببین کلاس کارچقدبالاس...ولی پایان بدی داشت اخلدالی الارض...بنابراین ماهافکرخودمون رابکنیم وحساب کاردستمون بیادچون این علم هاظرف میخوادعلوم غریبه ظرفیت میخواد....البته شیطون درکمینه که مثل بلعم بگه که بروموسی راباهمون علم لعنت کن...
سوم اینکه ماچون انسان هستیم به دنبال چیزهایی هستیم که ملموس باشه وزودبه نتیجه برسیم ....این باقوانین این عالم سازگارنیس چراچون این عالم عالم اسباب است بنابراین این کارهاحالا درس یاغلط راس یادروغ فقط صبرماراکم میکنه ان الله مع الصابرین....فال قهوه،طالع بینی و....کلااینابه نظرم چون انسان کمال طلبه به دنبال عالم غیبه حالااگه ازمسیرمنحرف شد بدل وتقلب غیب رامیگیره یعنی همین بساط کف بینی که من شنیدم کف بینی ومدیتیشن توی آمریکابازارداغی داره حاج اقای تهرانی میگفتن ...چون چندسالی امریکابودن
اونی که سراغ این چیزامیره دونسته یاندونسته به وجودمقدس حضرت ولی عصر(عج)بی اعتنایی کرده واین راتاآخرخط بریدغفلت ازامام زمان یعنی غفلت ازخدااون وقت میشه ومن یعش عن ذکرالرحمن نقیض له شیطانا فهوله قرین.....ازاون ورتوسوره نحل داریم که این شیطون بااو دوست میشه فهوله قرین نزدیک نزدیک میشه ....
درآخربچسب به اهل البیت هرچی خواستیم حتی نمک آشمون راهم ازاونهابخواییم ....خودراه گویدکه چون بایدرفت...الیمین والیسارهی مظله وطریق الوسطی هی الجاده
بیاییم خودم البته درصدرجدول تناوبی میباشم توحیدمون راتقویت کنیم ناگهان بانگ برآمدخواجه مرد....ازآقای دستغیب خوندم توی کتاب قلب قرآننشون که توصیه میکنم بمطالعیدمیگن ازخداطلب مرگ نکنیدبگید خدایا بارم رابسته باشم بعدمن راببرازاین عالم
اعوذباالله من شرورانفسنا
پلان پنجم: پایان پته ریزی روی آب و پرداخت فی
وقتی کارش تمام می شود که همه کارت ها را پخش کرده روی میز و به قول خودش پته مرا ریخته روی آب! گذشته و حال که همان هاییست که قرار بود بداند و آینده هم چیز خاصی نبود که نشود حدسش زد. حرف های امیدوار کننده از آینده باعث می شود کسی که فالش گرفته شده خوشحال و خندان و با رضایت هر چه تمام تر پول فالگیر را بدهد و حتی مشتری بشود.
چون آشنا هستم و معرفم خیلی سفارشم را کرده، برای چیزهایی که شنیده ام و آینده ای که رو شده باید فقط پنجاه هزار تومان بپردازم که این مبلغ اقلا نصف مبلغی است که اگر آشنا و سفارش شده نبودم باید می پرداختم.
می آیم بیرون و به این فکر می کنم که اگر واقعا به این حرف ها اعتقاد داشتم، از همین الان باید با چند دوست قطع رابطه می کردم و زیرآب چند همکار را می زدم و نگران چه اتفاق هایی بودم و چه انتظارها می کشیدم برای موقعیت شغلی خوب و پولی بادآورده و خبر خوشی که تا آخر سال به گوشم برسد.
بعدانوشت:یه نکته دیگه سرنوشت مابه دست خودمون رقم میخوره این رایادمون نره که............ان الله لایغیرمابقوم حتی یغیروامابانفسهم...........ای جانم به این قران واین دین
----------------------------------------------------
پلان هابه نقل ازروزنامه جام جم بودالبته این ارسال یه جوابیه بودکه بعدابانظراساتیدفن تبدیل به یه ارسال جداگانه شد