فاطمه فاطمه ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

پاکنویس


از عبادت که برایم گفتند، گفتند بخوان که بهشتت برند و بخوان که جهنّم نروی. بخوان که شاکرش باشی و بخوان که کفران نعمت، نعمت از کفت بیرون کند، اما کسی نگفت بخوان که عاشق بمانی، بخوان که به بهشت قرب داخل شوی و بخوان که آتشفشان جهنم فراق دامنت را نگیرد و بخوان که شکر نعمت عشق خواندن است و بخوان که اگر نخوانی عشق را از تو می‌گیرند که بی‌عشق زندگی سرابی بیش نیست

 

امربه معروف به سبک دخترطلای ما

دختری:مامان برام رژبزن من:رژمال ماماناس مامان.ببین شماهم گل سرداری.وقتی میزنی نازمیشی .مامانام رژراتوی خونه میزنن. تواتوبوس نشستیم.... خانمی باهفت قلم که چه عرض کنم جلوی مامینشیند.. دخترطلا(باکمی چاشنی اخم):مامان به خانومه بگوچرارژزدی..مگه نمیدونه رژمال توی خونس خانم مسافرکمی خودش راجمع میکنه ومیره اون طرف اتوبوس ازخجالت ومن میمانم بادنیای پاک کودکانه ی زیبای نازم ...
11 آبان 1395

آمدم ای شاه پناهم دهی......

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم :  که من یک شاعر درباری‌ام مداح ...
27 خرداد 1394

میشکنم درشکن زلف یار--به یاد175قواص شهیدکه پیداشدن اجسادشان همه مظلومیتشان رانمایان کرد...

بغضم رافرومیخورم هی....نمیدانم چه بنویسم که ارام کندقلبم را..شنیده ام که شهدای دریابسی مقامشان بالاترازشهدای دیگراست آنروزسرگرم خواندن اخباربودم ازهسته ای تااخبارمجلس ...وخبرهای یمن وجهان اسلام ... شنیده بودم که شمامی ایید امانمیدانستم چگونه ....بغض امانم نمیدهد ...بمیرم برای دست های بسته تان ...بمیرم برای زنده به گورکردنتان ...آخرانسانیت اینقدربایدبه قهقرارفته باشد...این قدربغض  وهقدوکینه .... پیکرهای رشیدتان رااورده اند...خدایا.........مادرانتان چگونه به نظاره خواهندنشست فرزندان دست بسته شهید زنده به گورشان را...به راستی این سفیران ازادی ایاازکربلانیامده اند...دراین روزگارروزمره ...بازهم شماییدکه می اییدودم مسیحایی خودتان راب...
23 خرداد 1394

وحضرت ماه آمدنی است......

خدا را شکر بین شهر ما از تو نشان پیداست کمی از پشت بام خانه ی ما، جمکران پیداست  اگر هر جای دنیایم دلم در یک خیابان است همیشه نیمه شعبان دلم در چهار مردان است  خیابانی که دل سرمست یوسف میشود در آن و با اصرار هی شربت تعارف میشود در آن  به پای دل به شوق دیدن دلدار خواهم رفت  پیاده از حرم با گریه تا گلزار خواهم رفت حرم...گلزار، احساس صفا تا مروه را دارد و بالای سرم یک کعبه ی زیبا خدا دارد  منه بیچاره دنبال تو هستم، چاره من چیست؟  تو هستی در میان ما ولی توفیق دیدن نیست  و می‌دانم مرا که دل به تو بستم تو میبینی اگر چه اهل پایین شهر قم هستم تو میبینی  و...
12 خرداد 1394

ح مثل..........حجاب

هر چه فڪر میڪنم میبینم زن که باشی نمیتوانی مثل آن موقع ها بجنگے و شهیـ د شوی ... ولی میشود با حجاب باشی و   حجاب پروری و شهیـ د پروری کنی... ان شـــــــــاالله   ...
18 ارديبهشت 1394

امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السو.....

ماهرخم درکنارم است ودارد بازی کودکانه اش رامیکند....دردنیای کودکیش غرق است ...دنیای کوچکش همین اسباب بازیهایش است وعروسکی که ان راازمیان عروسک هایش برگزیده ونامش را احسان گذاشته به عشق پسردایی کوچک پدرش احسان  که حالا 6 ماه تمام دارد... اماآن طرفتر که نه خیلی آن طرفتر انسان نماهایی رامیشناسم که دلبستگی به دنیاشان میلیون هابرابردختر نازم است ....همچون کفتاربر سر قربانیان مینشینندوجان کندن آنهارابه نظاره مینشینند... ماهرخم کنار من است ولی من اصلا اینجا نیستم ..روحم اینجا نیست که لبخندهای شیرینش راجواب دهم به خودم می آیم شانه هایم دارد میلرزد.....باصدای بلندگریه میکنم ....تصاویر کودکان یمنی قلبم رامیفشارد ان قدر که همین الان که می...
18 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

  مردی را میشناسم که غربتش به اندازه غربت همه بشریت سنگین است و جانسوز... آقای بزرگواریست که غم و غصه اش از سالها قبل آغاز شده... از یک گودال خونین... یا شاید قبل تر از آن... از یک تشت خونین... شاید قبل تر... از یک محراب خونین... شاید از یک کوچه تنگ...یک چادر خاکی... دلش تنگ است مولایم... هر روز که میگذرد دل تنگ تر میشود... کاش این شبها و روزهای ماه مبارک رجب دعا کنیم... کاش  امشب که شب آرزوهاست دعاکنیم برای یک مرد دعا کنیم... دعا کنیم در تقدیرش امشب ملائک بنویسند: ** ظهور ** ...
3 ارديبهشت 1394

گاهی......

يك وقت جلوي شما يك سبد سيب مي آورند شما اول براي كناريتان برمي داريد، دوباره بعدي را به كناري ترين، دقت كنيد تا زمانيكه براي ديكران بر مي داريد سبد مقابل شما ميماند  ولي حالا تصور كنيد همون اول براي خود برداريد، ميزبان سبد را به طرف نفر بعد مي برد!  نعمتهاي خدا اينطور است، سبد را مقابل خود با بخشش نگه داريد.   ...
31 فروردين 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکنویس می باشد