فاطمه فاطمه ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پاکنویس

من دیگرما

مهمان:حاج آقای  پناهیان ---------------------------------------------- تعادل روحی و روانی به عوامل زیادی ربط پیدا می‌کند اما دو تا از کلیدی‌ترین عوامل تعادل روحی فرزندان در خانواده عبارتند از اینکه: «رابطه پدر با مادر از سر محبت و رحمت باشد» و «رابطه مادر با پدر سرشار از تواضع و احترام باشد». البته هر دو خوب است به یکدیگر احترام و محبت داشته باشند ولی بر اساس اقتضائات خاص روحی زن و مرد احترام برای مرد و محبت برای زن اولویت پیدا می‌کند. وقتی بچه ها اینگونه روابطی را میبینند گویی هر چیزی سر جای خودش قرار گرفته و تعادل در خانه برقرار خواهد شد. بچه‌ها وقتی در خانه ...
17 اسفند 1393

کسی بیرون قاب

بر ناقه ای عریان نشسته بود و بر تقدیر تلخ خویش، ناله می کرد و تازیانه می خورد. روضه خوان محله مان می گفت: «زینب ستم کش» و من در ذهنم، پیرزنی خمیده و فرتوت را مجسم می کردم که تنها ضجه کردن و صورتْ خراشیدن می داند؛ زنی که در اوج نبرد، مدام غش می کند و از حال می رود؛ کسی که بعد از عاشورا، چیزی فراتر از یک زن اسیر نیست؛ طنابی بر گردن، شانه هایی فروافتاده و موج اشک و آه بر چهره؛ اسیر؛ یک زن کاملاً معمولی؛ با تمام هویت زنانه اش که ناگهان در میان یک حادثه غیر معمولی قرار می گیرد! آدم های معمولی با حوادثی هر چند غم بار و رقت بار محکومند که در تاریخ، فراموش شوند؛ همان طور که قهرمانان صفحه حوادث روزنامه ها، به سرعت از یاد می روند. این ذ...
5 اسفند 1393

ناگهان قلب حرم واشدویک مردجوان.......................

... ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می شود از دست کمان   خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود   مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می آمد و رخساره برافروخته بود   روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته   بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد     یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را آمده باز هم از جا بکند خیبر را   آمد ، آمد به تماشا بکشد دی...
27 بهمن 1393

میشکنم درشکن زلف یار-ای پیرکه مجموع پریشانی مایی....

خیره و مات به همه سرمایه خودنگاه می کرد که داشت قطره قطره آب می شد و از بین می رفت! آن روز هر چه داد زد و نفس خود را برید، کسی از او یخ نخرید . گرما سرمایه او را آب کرد و دست خالی روانه خانه شد . بعضی کاسبی ها همه اش ضرر است، مثل کاسبی او در آن روز گرم . بعضی کاسبی ها نیز همه اش سود; مثل معامله با خدا! چطور می شود پس از بیست سال خاطره ای چنین زنده بماند و مرور زمان - که هر چیزی را در ذهنها می پوساند و می فراموشاند - چوب کهنگی و اندراس بر آن نزدند؟ ! یادم هست آن سال، ماه رمضان که گذشت و آن گروه طلاب از سفر تبلیغی خویش باز گشتند، یکی آمد و بیخ گوش استادشان چیزی گفت که گل از گل او شکفته شد . روز بعد آن استاد...
14 بهمن 1393

نامه رهبرعزیزانقلاب به جوانان اروپایی وآمریکای شمالی

ب ب ب     1393/11/01 در پی حوادث اخیر فرانسه صورت گرفت: نامه رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی العربیة | Français | Deutsch | English | Español بسم‌ الله الرّحمن الرّحیم به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که درباره‌ی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده می‌ا...
2 بهمن 1393

می شکنم در شکن زلف یار.برده داری

  ما و برده داری آن روز بدر است و حنین، احد و صفین; آنچه به گوش می رسد، صدای چکاچک شمشیرها، و آنچه به چشم می خورد، غبار است و خون . که ناگاه شیرمردی حمله می برد و دشمنی را اسیر می گیرد; با او چه کند؟ آیا آزادش کند که برود تجدید قوا کند و دوباره حمله آرد و عرصه را بر سپاه اسلام تنگ کند؟ یا او را بکشد که با جوانمردی اش نمی سازد! ... به ناچار او می شود برده . چه کسی برده می شود؟ آنکه در مسیر باطل خویش آنقدر استوار است که حاضر شده جان خود را در جبهه جنگ به مخاطره اندازد . برده چه کسی می شود؟ برده مجاهدی فی سبیل الله که از در جهاد وارد شده که خدا تنها برای خاصان درگاهش گشوده ا...
2 بهمن 1393

شیرین گوهر،حلوای تر

باران گرفت و سقف مدائن نشست كرد   دندانه‏ هاى كنگره قصد شكست كرد   نورى به صحن معبد زردشتیان رسید   كآتشكده ز نابى آن‏ نور مست كرد   بالا بلند آمد و هر ارتفاع را   در زیر پا نهاده و پایین و پست كرد   در هر دلى نشست و به شكلى ظهور داشت   این گونه بود كآینه را خود پرست كرد   وقتى سؤال كردم از او خود اشاره‏اى   در پاسخم به پرسش روز الست كرد   حُسنش به غایت است و ظهورش قیامت است   زیباترین هر آنچه كه زیباتر است كرد   فیض مقدسى و ت...
29 دی 1393

کتاب دوست داشتنی

  ماه کم‌کم از زیر ابری تیره بیرون می‌آمد. پای برکه‌ای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمیر و ام‌وهب کنار آتش نشسته بودند و پای سفره‌ای مختصر شام می‌خوردند. اسب‌های آن دو به درختی در حاشیه برکه بسته بود. تنها صدای هرم آتش و سوختن خس و خاشاک و چوب‌های خشک درون آتش به گوش می‌رسید. ام‌وهب میل چندانی به خوردن نداشت و این را عبدالله درک می‌کرد، اما به سکوت می‌گذراند. بی‌میلی ام‌وهب کم‌کم کلافگی او را شدت داد و یکباره از پای سفره برخاست و به کنار برکه رفت و به زانو نشست. به عکس ماه در برکه چشم دوخت. ام‌وهب زانو به بغل خیره‌ی آتش بود. عبدالله ناگهان ص...
26 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکنویس می باشد