فاطمه فاطمه ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پاکنویس

من او......................معرفی ککککککککککککککککککتاب

1393/9/6 2:33
نویسنده : مامان بانو
245 بازدید
اشتراک گذاری

درست یادم نیست که تودوران دانشگاه بودخوندمش یابعدازاون بود.............کتاب "من او"نوشته رضاامیرخانی رامیگم..تاحالا یعنی تااون وقت که خوندمش ...مادری جناب عالی راهیچ رمانی اینقدرمیخ کوب نکرده بود....نمیتونستم زمینش بذارم ....این قدبرام جذبه داشت.....یکی ازشادترین لحظات زندگیم رابااین رمان تجربه کردم.....دلم برااون دوران تنگ شده مادر.....البته این خاصیت ادمه که ازیه زمانی که میگذره دلش هوای اون موقع رامیکنه......ازبچه کوچولوهاکه بپرسی عجله دارن زودبزرگ شن.....ولی ازهمون بچه هایی که بزرگ شدن اگه بپرسی بازم ....دلشون توهوای کوچیکیاشونه......اینم ازاون ویژگی های منحصربه فردانسانه.....حتما بخونش مادرم...........................فدای روی ماهت شم...مادری!

---------------------------------

به بابایی خوبت گفتم دوباره برام بگیرش تابازم بخونمش......ازنتیجه اخرش هنوزم که هنوزه گریم میگیره...علی فتاحی که عاشق خواهردوستش میشه.............مصداق اون حدیث میشه که اگه کسی عاشق بشه وعفت بورزه وبه عشقش نرسه...........شهیدازدنیامیره......علی فتاحی راقاطی شهدای گمنام دفن میکنن........خیلی اتفاقی...راستی این تصویرکتابه وقتی من خوندم ......ولی الان جلدش فرقیده....

پسندها (4)

نظرات (5)

مامان و باباي محمدباقر
6 آذر 93 8:08
وبلاگ قشنگي داري... بهت تبريك مي گم... اگه دوست داشتي به ما هم سري بزن...
مامان بانو
پاسخ
ممنون ازلطفتون....چشم حتمااین کاررامیکنم بازم ممنون که اومدید
مامان نازنین زهرا
6 آذر 93 14:18
خدا را شکر که بهتره فاطمه بانو... منم این کتابو توی همون عصر وزمان خوندم... عااااااااااااااااااااااالی بود یکی از رمانهای عالی بود.. میتونی اینو دانلود قانونی کنی.... به جاش برو رمان قیدارامیرخانی که تازه اومده بخر انگار میگن اونم خیییلی محشره... سرافراز باشید...زین پس به جای عزت زیاد
مامان بانو
پاسخ
ممنون عزیز........اره یادش بخیریادمه.....چی رادانلودکنم.....من اورا؟ولی کتابش یه چیزدیگس آبجی.......... راستی قیدارراقبل ازبه دنیااومدن فاطمه خوندم...بعدش هم جانستان کابلستان رابعدش هم................بگذریم ولی قلم من اوازهمه آثارامیرخانی بهتروپخته تره به نظرمقیداربدنیست البته درمقابل من او.............ولی داستان جالبی داره...حتمابخونش..دیگه...بگوخوب تابعد
مامان و باباي محمدباقر
9 آذر 93 8:40
سلام دوست خوبم... ممنونم كه اومدي وب ما... شما هم با افتخار توي ژيوندهاي ما قرار گرفتي...
مامان بانو
پاسخ
سلام گرامیخواهش میشه....راستی قراربذاریم به جای کلمات فرنگی فارسی خودمون رابپاسیم باشه دخترخوب..........بگوخوب تابعد
رشا
10 آذر 93 20:30
چند تا دیگه از کتابهای امیر خانی رو خوندم اما نمیدونم تو این کتاب چی نوشته و با چه حالی نوشته که این قدر متفاوته!
مامان بانو
پاسخ
به به خانم دکترصفا آوردید.....قدم رنجه کردیدگلم....خیلی خودت راناراحت نکن چون منم تاوسط کتاب همین حس راداشتم یه چیزی تومایه های خماری منگی ......ولی بع که ادامش دادم بهترشد
رشا
10 آذر 93 20:32
نگو... من قیدار رو نتونستم تا آخر بخونم وسطش حالمو بد کرد گذاشتم کنار. انگار امیر خانی ننوشته بود نمیفهمیدم چی میگه باهاش ارتباط برقرار نکردم
مامان بانو
پاسخ
اصولا هرنویسنده ای یه حس خاصی استفاده میکنه توهریک ازکاراشادبیات قیدارمال داش مشتی های قبل انقلابه...بازم بذاریه مدت بگذره بعددوباره بروسراغش منم من اورایه هفته ای خوندم .....ولی قیدارچندماه طول کشید...ملتفتی داداش...بایدبایه کامیون دارقبل انقلاب آشناباشی ....همین طوری که نمیشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکنویس می باشد